واسط‌های نوآوری، کلید نوآوری باز در صنعت انرژی

مرکز نوآوری انرژیک » واسط‌های نوآوری، کلید نوآوری باز در صنعت انرژی
واسط‌های نوآوری

این که مدل نوآوری باز را کجا و چگونه می‌توان به شکل مؤثر در یک صنعت به کار بست و در عین حال بر هزینه‌ها و چالش‌های آن فایق آمد، پرسشی است که پاسخ آسانی ندارد. اگر نوآوری باز را به نقل از هنری چزبرو (Henry Chesbrough)، نخستین نظریه‌پرداز آن، «استفاده هدفمند از جریان ورودی و خروجی دانش برای تسریع نوآوری داخلی و توسعه بازار برای عرضه نوآوری به خارج» بدانیم، باید نتیجه بگیریم که استفاده از این مدل مستلزم وجود تخلخل در مرزهای سنتی یک سازمان است به‌نحوی که ایده‌ها بتوانند به داخل و خارج سازمان حرکت کنند.

 

اما ناگفته پیدا ست که این سکه‌ای است که دو رو دارد؛ نوآوری باز از یک سو مزایایی مانند امکان بهره‌مندی از منابع فنی و غیرفنی‌ای که سازمان در اختیار ندارد، کاهش ریسک و کاهش هزینه‌های R&D را به همراه دارد و از طرف دیگر سازمان را در معرض چالش‌هایی مانند خطر از دست رفتن مزیت‌های رقابتی قرار می‌دهد. با این حال در دوران حاضر با وجود عواملی مانند امکان استفاده از سرمایه خطرپذیر برای تأمین مالی توسعه نوآوری و نیز افزایش قابلیت بازیگران خارجی برای خلق ارزش برای یک سازمان، جذابیت استفاده از نوآوری باز بسیار بالا رفته است.

 

گذشته از مزایا و معایب، پیاده‌سازی مدل نوآوری باز با دشواری‌هایی نیز همراه است که توانایی شناسایی منابع ارزشمند خارجی و نیز توانایی کاربست نوآوری‌های خارجی در سازمان هدف از آن جمله اند. عدم توانایی کاربست فناوری خارجی که گاه به آن سندروم «این ساخت این‌جا نیست» می‌گویند، ناشی از کمبود قابلیت جذب در یک سازمان است که خود در فقدان تجربه همکاری و فقدان اعتماد متقابل ریشه دارد. فقدان فرهنگ همکاری و نیز نبود یک شبکه ارتباطی کارآمد درون یک صنعت نیز می‌تواند در پایین بودن قابلیت جذب نقش داشته باشد.

 

بنا به تجربه صنایع مختلف یک راه‌حل این مسائل، وجود سازمان‌هایی با نقش واسط نوآوری (Innovation Intermediary) است. این سازمان‌ها می‌توانند به عنوان یک شخصیت ثالث، به شکل‌گیری مذاکرات، شبکه‌سازی بین ذی‌نفعان مختلف، شفاف کردن مشکل، و تسهیل فرآیند همکاری روی توسعه راه‌حل‌های نوآورانه ایفای نقش کنند.

 

اما آیا این مفاهیم در صنعت نفت و گاز هم مصداق دارند؟ پیچیدگی عملیات اکتشاف و تولید نفت و گاز و هزینه بالای این عملیات سبب می‌شود که بخش بالادست صنعت نفت و گاز جایگاهی منحصر به فرد میان صنایع مختلف داشته باشد؛ از این لحاظ که ریسک و هزینه کاربست روش‌های نوآورانه در آن بسیار بالا است. در ادامه به یک بررسی موردی در بخش بالادست صنعت نفت و گاز در کانادا می‌پردازیم تا پیاده‌سازی مدل نوآوری باز و چگونگی آن را بررسی کنیم.

 

یک نکته قابل توجه در این بررسی آن است که در بین شرکت‌های تولیدکننده نفت و گاز، مزیت رقابتی از طریق نوآوری در محصول و یا ایجاد محصول جدید اتفاق نمی‌افتد، بلکه تنها از طریق کاهش هزینه‌های تولید، افزایش تولید و یا توان تطابق سریع‌تر با مقررات اتفاق می‌افتد؛ مواردی که همه از طریق نوآوری در فرآیندها حاصل می‌شوند. داده‌های این بررسی در وهله اول حاصل مصاحبه با مقامات دولتی مرتبط با صنعت انرژی، مدیران ارشد شرکت‌ها، مهندسان باتجربه فعال در بخش‌های پژوهش و مهندسی و استادان دانشگاهی که ارتباط نزدیک با صنعت دارند به دست آمده است. همچنین گزارش‌های سالانه شرکت‌ها نیز مبنا قرار گرفته‌اند.

 

اگر به نتیجه این مطالعات به صورت یک سیر تاریخی نگاه کنیم، شروع تغییرات در دهه ۱۹۹۰ بوده است. در این زمان به دلیل پایین آمدن قیمت نفت در بازارهای جهانی و در نتیجه پایین بودن حاشیه سود، شرکت‌های بزرگ نفتی تصمیم به کوچک کردن R&D داخلی گرفتند و به شرکت‌های خدماتی (مانند هالیبرتون و شلومبرگر) و یا مؤسسه‌های پژوهشی مانند دانشگاه‌ها به عنوان منبع نوآوری اتکا کردند.

 

اما این دو نهاد در جایگزینی R&D داخلی شرکت‌های بزرگ ناموفق بودند. اگر روال تولد و رشد یک ایده نوآورانه را از فاز پژوهش آزمایشگاهی تا رسیدن به یک محصول تجاری در نظر بگیریم، پروژه‌های پایلوت نقشی کلیدی در تجاری‌سازی ایده‌های فناورانه و نوآورانه دارند. بر همین اساس، شرکت‌های خدمات و مؤسسه‌های پژوهشی برای تست فناوری‌های جدید به میادین نفتی شرکت‌های بزرگ تولیدکننده نیاز داشتند.

 

از یک سو در اختیار گذاشتن تأسیسات یک میدان نفتی برای تست یک فناوری جدید، به دلیل عدم قطعیت‌های موجود، موجد ریسک بالایی است و از سوی دیگر به دلیل بالا بودن هزینه‌های عملیاتی در صنعت نفت و گاز، این تست‌های پایلوت هزینه زیادی را تحمیل می‌کردند. به‌علاوه، در صورت ناموفق بودن پروژه پایلوت احتمال از دست رفتن بخشی از تولید نیز وجود داشت. در نتیجه هزینه بالا، ریسک‌های مالی و جانی و کسب‌وکار، و پیچیدگی مرحله تجاری‌سازی مهم‌ترین منابع چالش در این روال بودند.

 

هر راه‌حلی که بخواهد این چالش‌ها را کم‌اثر کند، باید متوجه تعدیل ریسک‌ها و هزینه‌ها باشد. در نتیجه، به‌مرور جرقه ایده همکاری شرکت‌ها با همدیگر برای تقسیم ریسک‌ها و هزینه‌ها بین چند طرف مختلف شکل گرفت. این همکاری بالقوه می‌توانست منجر به اشتراک‌گذاری منابع بین طرف‌ها نیز بشود؛ منابعی نظیر نیروی انسانی، دانش ضمنی پرسنل، و فناوری‌های اختصاصی شرکت‌ها.

 

شرکت‌ها کم‌کم ضرورت همکاری در R&D را حس کردند و بر این اساس، دو استراتژی متفاوت را همزمان پی گرفتند. در مواردی که منجر به ایجاد مزیت رقابتی می‌شدند و مستقیماً در کاهش هزینه‌های تولید نقش داشتند، شرکت‌ها همچنان پژوهش مستقل خود را پی می‌گرفتند و در مواردی که در مرحله پیش-رقابتی بودند و هنوز در مرحله اثبات مفهوم قرار داشتند، همکاری در پژوهش در دستور کار قرار می‌گرفت.

 

یک عامل دیگر که محرک همکاری‌های پژوهشی بین شرکت‌ها بود، قدرت گرفتن تدریجی گروه‌های زیست‌محیطی و تاثیرگذار شدن آن‌ها روی دولت‌ها بود. الزامات مقررات زیست‌محیطی چالش‌های مشترکی که را پیش می‌آوردند که متوجه کل صنعت بودند و تلاش منفرد یک شرکت برای رفع آن‌ها کافی نبودند. این دو عامل (نیاز به تشریک ریسک و هزینه و الزامات مقرراتی و اجتماعی) باعث شروع همکاری‌ها در روال‌های R&D شدند.

 

با شروع این همکاری‌ها چالش‌های دیگری رخ نمودند. تفاوت فرهنگ دو سازمان همکار، که میزان ریسک‌پذیری و سطح روحیه همکاری در دو سازمان دو تا از مؤلفه‌های آن هستند، همکاری را با دشواری مواجه می‌کردند. تفاوت اندازه دو سازمان می‌توانست باعث تفاوت روال‌های اداری و تصمیم‌گیری و تفاوت چابکی بین دو طرف باشد. نحوه تأمین هزینه‌ها و سهم‌بندی هر یک از طرفین در هزینه‌ها و فواید بعضاً محل اختلاف بود. همچنین، وابستگی فرآیند به افراد تأثیرگذار در سازمان‌ها، زمان‌بری بیشتر فرآیند نسبت به روال‌های کند R&D داخلی، و لزوم حفاظت از دانش خودی و حفظ IP در عین بهره‌مندی از فواید همکاری نیز از دیگر چالش‌های موجود بودند.

 

تلاش برای رفع این چالش‌ها منجر به شکل‌گیری ایده ایجاد نهادهای ثالثی موسوم به واسط‌های نوآوری گردید. وظیفه این نهادها صرفاً میانجی‌گری بین یک نهاد نوآور و یک شرکت بزرگ نبود؛ بلکه به‌تدریج، تهیه و تدوین چارچوب‌هایی برای تأمین مالی نوآوری و حفاظت از مالکیت فکری (IP) برای ایجاد اعتماد و تسریع و تسهیل فرآیند توسعه نوآوری نیز به نقش‌های این نهادها افزوده شد. علاوه بر آن، پس از مدتی، این نهادها با بهره‌مندی از شبکه ارتباطی خود نقش یافتن مسأله‌ها، یافتن پاسخ‌های بالقوه از درون و بیرون صنعت، و در نهایت انتقال نتایج و دانش حاصل به واحدهای پژوهش و مهندسی شرکت‌ها را نیز بر عهده گرفتند.

 

این نهادها در ابتدا از تأمین مالی و رایزنی برای پژوهش‌های نو شروع کردند و با جا افتادن و جلب اعتماد شرکت‌ها، روی مراحل اثبات و کاربست فناوری تمرکز کردند و وظیفه هدایت مذاکرات بین طرف‌ها برای تسهیم مالکیت معنوی را نیز برای هر پروژه بر عهده گرفتند. در نگاه پس‌نگرانه (retrospective) می‌توان دید که به کمک این نهادها، چندین برابر هزینه صرف‌شده برای توسعه نوآوری مشترک، خلق ارزش برای شرکت‌های صنعت رخ داده و این الگویی بسیار موفقیت‌آمیز برای پیاده‌سازی مفهوم نوآوری باز در بالادست صنعت نفت‌وگاز بوده است.

 

در ایران شرکت آپادانا ونچرز که حاصل تفاهم سه هلدینگ گسترش انرژی پاسارگاد، دانا انرژی و سرمایه‌گذاری صنعت نفت است با هدف توسعه نوآوری باز در صنعت انرژی ایجاد شده و این شرکت با تأسیس مرکز نوآوری انرژیک به عنوان کانون شکل‌گیری فناوری‌های نوآورانه این مهم را پیگیری می‌کند. انرژیک فصل مشترک دانش، تجربه، ایده‌های نوآورانه و سرمایه خواهد بود و با بهره‌مندی از شبکه ارتباطی ارزشمند خود در صدد خلق ارزش برای شرکت‌های بزرگ نفتی از مسیر کاهش ریسک‌ها و هزینه‌های پژوهش و توسعه نوآوری بر آمده است.

پشتیبان
پشتیبان
پیمایش به بالا